جدول جو
جدول جو

معنی مثل گشتن - جستجوی لغت در جدول جو

مثل گشتن
(نَ / نِ دُ دی دَ)
مثل سایر شدن: و او تیغ بیرون کشید و همی زد تا بکشتش پس گفت: ’خذ من جذع مااعطاک’ و این سخن مثل گشت در عرب. (مجمل التواریخ والقصص ص 174) ، مشهور شدن. شهرت یافتن در صفتی:
تویی کز نسل شاهان سرفرازی
مثل گشتی چنین در عشقبازی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
مثل گشتن
داستانی شدن بر سر زبان ها افتادن مثل شدن: و این سخن مثل گشت
تصویری از مثل گشتن
تصویر مثل گشتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محو گشتن
تصویر محو گشتن
کنایه از سترده شدن، از بین رفتن، نابود گشتن
در تصوف رسیدن به مقام محو، محو شدن
فرهنگ فارسی عمید
(گَ تَ)
مایل گردیدن: و چون یک چندی بگذشت و طایفه ای از امثال خود را درمال و جاه بر خود سابق دیدم نفس بدان مایل گشت. (کلیله و دمنه). و رجوع به معنی اول مایل گردیدن شود
لغت نامه دهخدا
(خوَیْ / خَیْ / خِیْ / خُیْ وَ دَ)
معزول گشتن. عزل شدن. برکنار شدن از شغل. از عمل پیاده گشتن. از کار افتادن. از شغل به یک سو شدن:
مروت عزل گردیده ست در دیوان ناز او
عجب گر اینقدر بی مهری از صد بی وفا آید.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ اَ)
بشکل حرف دال درآمدن. خمیدن. خم شدن. خم پذیرفتن چیزی راست.
- دال گشتن الف، خم گرفتن آن. بصورت شکل دال و منحنی درآمدن الف:
زمان چیست بنگر چرا سال گشت
الف نقطه چون بود و چون دال گشت.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(بَ اَ دَ)
شرم داشتن. (یادداشت بخط مؤلف). سرافکنده شدن. خجلت کشیدن. منفعل شدن:
نشست از خجالت عرق کرده روی
که آیا خجل گشتم از شیخ کوی.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از موثر گشتن
تصویر موثر گشتن
موثر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثاب گشتن
تصویر مثاب گشتن
پاداش یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصل گشتن
تصویر متصل گشتن
بهم پیوستن متصل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دال گشتن
تصویر دال گشتن
خمیدن، خم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعل گشتن
تصویر لعل گشتن
سرخ رنگ شدن، رنگ سرخ گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبدل گشتن
تصویر مبدل گشتن
مبدل شدن: و بعد از یک هفته از داروخانهء... بشفا مبدل گشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
مثل السّاتان
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
Satiny
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
satiné
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
satinado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
דמוי סאטן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
acetinado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
satynowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
шелковистый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
шовковистий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
ساٹن کی طرح
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
เรียบเนียน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
laini kama satin
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
サテン状
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
satiniert
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
丝滑的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
새틴처럼
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
satijnachtig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
সাটিনের ন্যায়
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
साटन-जैसा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
satinato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مثل ساتن
تصویر مثل ساتن
mirip satin
دیکشنری فارسی به اندونزیایی